پشت درد

لغت نامه دهخدا

پشت درد. [ پ ُ دَ ] ( اِ مرکب ) وجعالظهر. ظَهَر. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) درد پشت وجع الظهر.

جمله سازی با پشت درد

کوه خواهد جست همچون نبض بیماران ز جا گر به پشت او گذارد بار خود را درد ما
تو بباطن همه دردی و بظاهر دارو ذره نامده پشت تو مطابق بارو
پشت من بشکست کوه درد جان فرسای من باز افزاید همان این درد کار افزای من
درد ما دوری درمان برنتابد بیش ازین پشت طاقت بار هجران بر نتابد بیش ازین
مباد خسته یکی روز پشت و پهلوی تو که بخت خصم ترا درد پشت و پهلو داد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال احساس فال احساس فال میلادی فال میلادی فال راز فال راز