لغت نامه دهخدا
( نوآمده ) نوآمده. [ ن َ / نُو م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )نوآمد. نورس. نورسیده. نوزاد: حال این نوآمدگان نیز نیکو پرسیده آید. ( تاریخ بیهقی ص 481 ).
این جدل نیست با نوآمدگان
که زدیوان من خورند ادرار.خاقانی.
( نوآمده ) نوآمده. [ ن َ / نُو م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )نوآمد. نورس. نورسیده. نوزاد: حال این نوآمدگان نیز نیکو پرسیده آید. ( تاریخ بیهقی ص 481 ).
این جدل نیست با نوآمدگان
که زدیوان من خورند ادرار.خاقانی.
( نو آمده ) نو آمد. نورس. نورسیده. نوزاد.
💡 چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون
💡 جای «نظیری » دگر اینجا کجاست؟ من شده نو آمده بر جای من
💡 ای میوه رسیده ز بستان کیستی وی آیت نو آمده در شان کیستی؟
💡 هر چند که نو آمدهام از سر ذوق بر کهنه جهان چون گل نو میخندم
💡 روهیلهها نوادگان سربازان افغان پشتون هستند که در اوایل سده ۱۸ به دعوت امپراتور اورنگزیب به سوالکس در شمال شرقی دهلی نو آمده و در آنجا نشیمن گزیدند.