شاخ پیدا شدن. [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کسی را، کنایه از رسوا شدن. ( امثال و حکم دهخدا ): چون کند دعوی خیاطی کسی افکند در پیش او شه اطلسی که ببر این را بغلطاق فراخ ز امتحان پیدا شود او را دو شاخ.مولوی ( از امثال و حکم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
کسیرا کنایه از سوار شدن
جمله سازی با شاخ پیدا شدن
یکی شاخ پیدا کن از تخم من چو خورشید تابنده بر انجمن