سوز و بریز

لغت نامه دهخدا

سوز و بریز. [ زُ ب ِ ] ( ترکیب عطفی، اِمص مرکب ) در تداول عوام، شکایتی با ناله وگفتارهای دلسوز. با ادب و آهسته پیوسته بر مصیبتی گریستن و حکایت وقوع آن کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

تداول عامیانه شکایتی با ناله و گفتارهای دلسوز با ادب و آهسته پیوسته بر مصیبتی گریستن و حکایت وقوع آن کردن

جمله سازی با سوز و بریز

منظره اى پر سوز و گداز بود. زن ها همه گريستند و امام نيز با آنها گريست. (50)
زین جهان بیرون نشد تا چشم او او را ندید سر چو شیر عود سوز و تن چو پیل پرنیان
نسبتی میداشت با من شمع در سوز و گداز گر دل بریان و چشم اشکباری داشتی
اگر شور و شوق و سوز و گداز قلب زنده اى را مى شكافت بى ترديد قلب من تاكنونشكافته شده بود.
عاشقان حضرت او را نیازی دیگر است عشق او را آتش و سوز و گدازی دیگر است
در هوای ماه رخسار تو شبها تا بروز همچو شمع استاده ام از گریه و سوز و گداز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نجورسن
نجورسن
شکوه
شکوه
گاییدن
گاییدن
نکس
نکس