سراندر زن

لغت نامه دهخدا

سراندرزن. [ س َ اَ دَ زَ ] ( نف مرکب ) پنهان شونده از بیم:
او چو شیری به یکی گوشه کشتی بنشست
من سراندرزن و بیرون زن همچون روباه.انوری.

فرهنگ فارسی

پنهان شونده از بیم

جمله سازی با سراندر زن

سپهبد سراندر نیارد به خواب بیاید به جنگ تو افراسیاب
دل از دنیا به کلی بسته دارید سراندر راه حق پیوسته دارید
سوار جهان پور دستان سام به بازی سراندر نیارد به دام
در این بحر عمیق افتادهٔ تو سراندر سوی چین بنهادهٔ تو
نه دژ بود گفتی نه کشتی بر آب یکی دود دیدی سراندر سحاب
یکی پشته جستی سراندر هوا نشستی براو بر کشیدی نوا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال قهوه فال قهوه فال جذب فال جذب استخاره کن استخاره کن