زبانی فش

لغت نامه دهخدا

زبانی فش. [ زَ ف َ ] ( ص مرکب ) مانند زبانی. زبانی وش. کنایت از زشت و بدچهره:
گفت رخم گرچه زبانی فش است
ایمنم از ریش کشان هم خوش است.نظامی ( مخزن الاسرار ص 157 ).

فرهنگ فارسی

مانند زبان کنایه از زشت بد چهره

جمله سازی با زبانی فش

به گفته ژوزف گرینبرگ، زبان‌شناس، این خانواده زبانی به سه زیر گروه تقسیم می‌شود:
اگر خواهی سر مویی نپیچد سر ز فرمانت به خاموشی زبانی چون زبان شانه می باید
گیر دهانی نبود گفت زبانی نبود تا دم اسرار زند جوشش اسرار تو کو
فرضیه نسبیت زبانی در ابتدا توسط زبان‌شناسانی به نام ساپیر و پس از آن -شاگرد ساپیر- ورف معرفی شد.
زبان نیانورس زبانی است که سنگ‌نوشته‌های الدر فوتهارک به آن نوشته شده‌است.
به شکر شکر شیرین دوست، طوطی نطق دهان به چرب زبانی گشاده چون فستق
از موی شکافان جهان است سرآمد این تیغ زبانی که نهان در دهن توست
مر مرا باید زبانی دیگر و طبعی دگر تاشوم چونانکه شایسته است مدحت‌خوان تو را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت