رو گشادن

لغت نامه دهخدا

رو گشادن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) رو گشودن. بازکردن رو. برداشتن حجاب و روبند از چهره در پیش کسی.مقابل رو گرفتن. ( از یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به رو گرفتن شود. || باز کردن رخسار کسی. حجاب از روی کسی برداشتن. نقاب از چهره کسی افکندن.

فرهنگ فارسی

رو گشودن. باز کردن رو. مقابل رو گرفتن.

جمله سازی با رو گشادن

سر گنج درم را بر گشادن به لشکر بهر دشمن سیم دادن
چشم گشادن به سر، وجد نمودن به دل عقل نهادن ز سر، هوش بدم داشتن
چو من دل درمی و معشوق بستن به روی دوستان در بر گشادن
چنین گفت با او گو پیلتن کزین در که یارد گشادن سخن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن فال قهوه فال قهوه فال اوراکل فال اوراکل