رهگذر کردن

لغت نامه دهخدا

رهگذر کردن. [ رَ گ ُ ذَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذر کردن. ( یادداشت مؤلف ). عبور کردن. گذشتن:
هر آن کس که دانش نیابی برش
مکن رهگذرتا زیی بر درش.فردوسی.تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
که خون دیده بر وی رهگذر کرد.خاقانی.

فرهنگ فارسی

گذر کردن. عبور کردن. گذشتن

جمله سازی با رهگذر کردن

۱۲. لازم می‌دانیم مردم فداکار توجه کنند با کمبودی که از این رهگذر به وجود می‌آید، همکاری برادرانه لازم را در تأمین لازمات دیگران به عمل آورد و از احتکار و گران کردن کالاهای مصرفی خوداری نمایند.
عیش تن و جان و دل از رهگذر عشقت عشرت نتوان کردن از رهگذر‌ی دیگر
ز دیده تا به دلم رفت گریه طوفان کرد گذر عجب گر ازین رهگذر توان کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کپه اقلی یعنی چه؟
کپه اقلی یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز