دائماگرد خویش گردان است از سر شوق عشق چون دولاب
سیاه رویم ونالند ه وبسر گردان از آنکه آب رخم ریخته است چون دولاب
ز چرخ گردان دولاب وار آب روان به گاه و بی گاه آری چنین بود دولاب
مه چهارده جون آسیای سیمین بود سپهر گردان همچون زمرّدین دولاب
گمان داری از آنی مانده حیران چو دولابی شدستی سخت گردان
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست