دو بهری
فرهنگ فارسی
جمله سازی با دو بهری
چو بهری ز گیتی برو گشت راست که کین سیاوش همی باز خواست
هیچ از آن فضل ندادند تو را بهری یا سزاوار ندیدندت و ارزانی
بر هر طرفی نهری، صف بسته زگل بهری هرگلبنی از شهری با جلوهٔ روحانی
ز بهری که اورا سراید ز گنج نماند که باشد بدو درد و رنج
دو تا بهره ای زو و بهری به پای دگر بهره در سجده پیش خدای
ز خوبی این دو زن را هست بهری که تحفه بردشان باید بشهری