دست الود

لغت نامه دهخدا

( دست آلود ) دست آلود. [ دَ ] ( مص مرکب مرخم، اِمص مرکب ) دست آلودن. آغشته کردن دست به چیزی. || بهره بردن. متمتع شدن:
آفریدم تا ز من سودی کنند
تا ز شهدم دست آلودی کنند.مولوی.

فرهنگ فارسی

( دست آلود ) آغشته کردن دست به چیزی یا بهره بردن متمتع شدن.

جمله سازی با دست الود

به داغم مشک پاشیدی به خونم دست آلودی به چشمم آتش افگندی در آب انداختی رفتی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
امجق
امجق
اوشاخ
اوشاخ
میسترس
میسترس
فال امروز
فال امروز