دست اشنا

لغت نامه دهخدا

( دست آشنا ) دست آشنا. [ دَ ] ( ص مرکب ) کنایه از صاحب معامله. ( آنندراج ). دانای کار و عامل و ماهر در کار. ( ناظم الاطباء ):
شکوه را امشب بلب دست آشنا می خواستم
رنجش محجوب را دشمن حیا می خواستم.شفائی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( دست آشنا ) کنایه از صاحب معامله دانای کار و عامل و ماهر در کار.

جمله سازی با دست اشنا

به چشمه سار خضر پنجه اش زند سیلی کسی که ساخت کف دست آشنای قدح
ز شراب آسمانی که خدا دهد نهانی بنهان ز دست خصمان تو به دست آشنا ده
به داغ سینه من دست آشنا مکنید که می چکد ز نفس خون دهان سوخته را
آسمان بیگانگان را قابل سختی ندید جز به دست آشنا نفروخت قصاب استخوان
بشر با ساختار تعالى شناختى خود تنها از طريق وحى و آموزه هاى دينى آشنا مى شود،آموزه هايى كه او را همچنين با راه خير، يا سلوك پسنديده و تعالى آور، حيات طيبه،زندگى هاى پست، حيات انسانى، فضائل ورذائل، تنوع رفتارها، تنوع مردمان، امكان انتقال از يك حيات به حيات ديگر و حقائقديگرى از اين دست آشنا مى سازند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز