درمان ساختن

لغت نامه دهخدا

درمان ساختن. [ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) دارو ترتیب دادن برای مداوا. || علاج کردن. چاره کردن:
نباشد پزشکش کسی جز که شاه
که درمانْش سازد به گنج و سپاه.اسدی.کید [ پادشاه هند ] دراندیشید و گفت چه درمان سازم این کار را. ( اسکندرنامه، نسخه سعید نفیسی ).
گفت از این نوع حکایت که تو داری سعدی
درد عشق است و ندانم به چه درمان سازم.سعدی.

فرهنگ فارسی

دارو ترتیب دادن برای مداوا علاج کردن چاره کردن

جمله سازی با درمان ساختن

بنابراين، اگر انسان به پوشاندن حق به باطل گرفتار شود و بيمارى خود را به وسيله ى شفا بخش امراض سينه درمان نكند، فيض خاص خداوند از او گرفته مى شود و اشتباه او دوام مى يابد؛ و للبسنا عليهم ما يلبسون (370) و اين مشتبه ساختن الاهى، عذابى است كه در كيفر مشتبه ساختن خودشان، به آنان تحميل مى شود، مانند گمراه ساختن كيفرى كه در قبال گمراه شدن خود آنان صورت مى گيرد؛ يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين. (371)
دانشمندان به پژوهش در مورد راه‌های پیش‌گیری و درمان دنگی ادامه می‌دهند. همچنین پیرامون کنترل پشه‌ها، ساخت واکسن، و ساختن داروهای مقابله با این ویروس کارهایی انجام می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال میلادی فال میلادی فال شمع فال شمع فال چای فال چای