خوف زده

لغت نامه دهخدا

خوف زده. [ خ َ / خُو زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) بیمناک. بیم زده. ترسیده. آنکه او را وحشت رسیده است. وحشت زده.

فرهنگ فارسی

بیمناک بیم زده

جمله سازی با خوف زده

1ـ در آسـتـانه به هم نزديك شدن جميع مسلمانان جهان و تفاهم همه مذاهب اسلامى براى رهاشـدن كـشورهايشان از چنگال پليد ابرقدرت ها و در آستانه قطع ايادى ستمگران غرب وشرق از ايران با رمز وحدت كلمه و اتكال به خداى بزرگ و اجتماع در زير پرچم اسلامو تـوحـيـد، شيطان بزرگ جوجه خود را فرا خوانده است تا با هر حيله متصور، بين مسلمينتفرقه افكند و امت توحيدى و برادران ايمانى را به اختلاف و دشمنى كشاند و راه سلطهگـرى و چـپاول را براى خويش هرچه بيشتر باز كند. شيطان بزرگ كه خوف آن دارد كهانـقلاب اسلامى ايران به ساير كشورهاى اسلامى و غير اسلامى صادر شود و دست پليداو را از كـشـورهـاى تـحـت سـلطـه قـطـع كند. در حالى كه از حصر اقتصادى و حمله نظامىطـرفـى نـبـسـت بـه حـيله ديگرى دست زده است تا انقلاب اسلامى ما را در پيشگاه مسلمانانجـهـان خـدشـه دار كـنـد و مـسـلمـانـان را بـه جـان هـم انـدازد و خـود بـه سـتـمـگـرى هـا وچـپـاول هـايـش در كـشـورهـاى اسلامى ادامه دهد و آن اينكه درست در آستانه كوشش بى امانايران براى وحدت كلمه و
صحن بغرا برسان«اطعمهم من جوع» تا بیابم من سودا زده زین خوف امان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کال
کال
نجات
نجات
جسور
جسور
محنت
محنت