خر خور

لغت نامه دهخدا

خرخور. [ خ َ ] ( ع اِ صوت ) خِرخِر. ( منتهی الارب ). رجوع به خِرخِر شود. || ( ص، اِ ) ماده شتر بسیارشیر. ( منتهی الارب ). || مرد خوش خوراک، خوش پوشاک، خوش فراش. ( منتهی الارب ).
خرخور. [ خ َ خوَرْ / خُرْ ] ( ن مف مرکب ) وصف است برای چیزی بخصوص میوه ای که قابلیت خوردن خود را از دست داده است.

فرهنگ فارسی

وصف است برای چیزی بخصوص میوه ای که قابلیت خوردن خود را از دست داده است.

جمله سازی با خر خور

💡 2 - بعضى خداوند را از ترس عذاب عظيمش مى پرستند، اين عبادت نيز در خور بردگانزر خريد است.

💡 خویش را گر ز خور و خواب توانی گذراند کشتی خود سبک از آب توانی گذراند

💡 بازار بزرگ دبی (اَلسُوق اَلکَبیر)، که در منطقهٔ بر دبی و در کنار خور واقع شده‌است.

💡 مقوله‌های زیر دربارهٔ اسم، در گویش علامرودشتی در خور توجه است:

💡 خون پیاله خور که حلال است خون او در کار یار باش که کاریست کردنی

💡 بگفت طرح نهد رخ رخم دو صد خور را تو چون مرا تبع او کنی زهی سردی

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
تعداد یعنی چه؟
تعداد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز