حریص کردن

لغت نامه دهخدا

حریص کردن. [ ح َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایلاع. اغراء. الهاج. تحریص. اضراء. اغرام. الذام. ازراف. تشویق کردن. ترغیب.

فرهنگ فارسی

تشویق کردن ترغیب کردن

جمله سازی با حریص کردن

یک سوسک که در خانه اولیویا زندگی می‌کند و معشوقه سوسک‌ها (به خصوص جویی) می‌باشد. خانم کی، حریص خبیث و خلافکار است، در یکی از قسمت‌های مجموعه سوسک‌ها را وادار می‌کنند تا به جای خوردن ته‌مانده غذای اوگی در یخچال، به یک فروشگاه دستبرد بزنند. و البته خودش همه چیز را برمی‌دارد. نگاه کردن او باعث می‌شود سه سوسک داستان دست و پایشان را گم کنند.
«گفت ایشان را هرآینه از همه مردمان دیگر بر زندگانی حریص‌تر یابی ای[=یعنی] که گواژگن‌تر یابی. پارسی حرص، گواژه کردن باشد و معنی حرص، سیرناشدنی باشد از یافتن چیزی اگر چه بسیار یابد.»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آب از دستش نمی‌چکد
آب از دستش نمی‌چکد
دانش آموز
دانش آموز
اسکل
اسکل
پیشنهاد
پیشنهاد