جان در بردن

لغت نامه دهخدا

جان دربردن. [ دَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) نجات یافتن. از مهلکه جان بردن. جان بدربردن.

فرهنگ فارسی

نجات یافتن

جمله سازی با جان در بردن

تا دیده دیده است رخ دلربای او دل در بلای دیده و جان در بالای اوست
به خدا قسم اگر هزار جان در تن داشته باشى و يك يك از بدنت خارج شود، من از دينمدست برنمى دارم.
بی روی تو در دیده بود خار، نگاهم بی وصف تو جان در تن من بار گران است
همه آنست ترا حسن و مرا عشق اینست لاجرم ای دل و جان در پی آن می گردم
چـگـونـه مـمـكـن اسـت ايـمـان در قـلب راسـخ نـبـاشـد در حـالى كـه انـسـان ازبذل مال و جان در راه محبوب مضايقه نمى كند.
دان جان در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۳ (شب سال نو) بر روی دی‌وی‌دی و دیسک بلوری منتشر شد. تا ژوئن سال ۲۰۱۴، بیش از دو میلیون کپی از نسخه بلوری خریداری شدند.[نیازمند منبع]
من باز جستم یار را او خواست از من جان و سر من پای کوب و دست زن سر بر کف و جان در بغل
مرا گفتی به دشواری بده جان در فراق من سخن گفتی و جان دادم به دشواری چه می‌گویی