لغت نامه دهخدا جامه ساز. [ م َ / م ِ ]( نف مرکب ) خیاط. ( ناظم الاطباء ). درزگر: هراسد دل جامه ساز حرم خورد گر بدامان پاکش قسم.ملاطغرا ( از آنندراج ).
جمله سازی با جامه ساز چنان یکسر از جامه و اسپ ساز بدان تا کس از بن نداندش باز کهن جامه را داد سازی دگر وشی زیر کرد آستر برزبر نوره ساز امرد ز حالم مو به مو پرسید و رفت جامه خود را کشیدم آمد و مالید و رفت سراپرده و خیمه دیدند و ساز همان جامه و فرش گسترده باز