لغت نامه دهخدا
توبه دار. [ ت َ/ تُو ب َ / ب ِ ] ( نف مرکب ) توبه کار. تائب و نادم و پشیمان. ( ناظم الاطباء ).
توبه دار. [ ت َ/ تُو ب َ / ب ِ ] ( نف مرکب ) توبه کار. تائب و نادم و پشیمان. ( ناظم الاطباء ).
توبه کار. تائب و نادم و پشیمان
💡 در دل ای توبهشکن قصد هلاکم داری بر کمر تیغ به کف جام شراب آمدهای
💡 اگر از توبه و سالوس ندامت داری با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده
💡 زيرا كه همچنان كه اگر كسى سمى خورده باشد، اگر طالب صحبت بدنش است، لازماست بر او فورى دست و پايى كند و آن سم را به قى و غيره خارج نمايد از بدن خود،اگر مسامحه كرد او را هلاك خواهد كرد دفعتا، و سمومات معاصى ايضا چنين است كه اگرمسامحه از توبه شود بسا مى شود فورا مى ميرد و ختم به شر مى گردد، نعودباللهجميع انبياء و اوليا عمده ترسشان در دار دنيا از سوء خاتمه بوده.