تهی اغوش

لغت نامه دهخدا

( تهی آغوش ) تهی آغوش. [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] ( ص مرکب ) خالی بودن آغوش از معشوق. ( آنندراج ). محروم از معشوقی که در آغوش گیرد. ( ناظم الاطباء ). تنها. بی کس. بی یار:
بر تهی آغوشی خود آه حسرت می کشم
هرکجا بینم کشد شمعی به بر پروانه را.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( تهی آغوش ) خالی بودن آغوش از معشوق محروم از معشوقی که در آغوش گیرد

جمله سازی با تهی اغوش

از نسیمش خاک تو خاموش گشت وز گل و ریحان تهی آغوش گشت
بی تو امشب بس که احوال خرابی داشتم از تهی آغوش خود پیچ و تابی داشتم
مکش زین بیش، ای سرو سهی از غیرتم، تا کی تو در آغوش غیر و، من تهی آغوش بنشینم
بر تهی آغوشی خود آه حسرت می کشم هر کجا بینم کشد شمعی به بر پروانه را
بر تهی آغوشی خود گریه صائب می کنم چون ببینم هاله در آغوش گیرد ماه را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نار یعنی چه؟
نار یعنی چه؟
گرایش یعنی چه؟
گرایش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز