تصدق شدن

لغت نامه دهخدا

تصدق شدن. [ ت َ ص َدْ دُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )بلاگردان شدن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تصدق شود.

فرهنگ فارسی

تصدق شدن کس را.فدای او شدن قربان او رفتن بلا گردان وی شدن.

جمله سازی با تصدق شدن

او، پيشوايى كبيرالقدر، عظيم الشاءن و كثيرالتهجد بود. در اجتهاد، تلاش فراوان و درعمل كوشش تمام مى نمود. كرامت هايش براى همگان مشهود بود. در عبادت هايش مواظب طاعاتبود. در شب، بيدار و به سجده و عبادت مى پرداخت و در روز، روزه دار بود و تصدق مىكرد. به خاطر بردبارى زياد و بخشش از خطاكاران، به كاظم (فروبرنده خشم )معروف گرديد. در برابر بدى ها، نيكى مى كرد و از جنايت جنايت كاران مى گذشت. بهخاطر كثرت عبادت، عبدصالح خوانده شد. در عراق به باب الحوائج الى الله معروفگرديد و برآورده شدن نيازها و حاجت هاى توسل جويان به كرامت ها و مقام هاى وىبستگى تمام يافت و عقل در آن امور به حيرت و علم به حيرانى افتاد. به همين جهت،عقل و علم حكم مى كنند كه او در نزد پروردگار داراى مقام و قدم صدق است و اين، هم چنانتداوم دارد.(62)
درحديث ديگر فرمود كه حق تعالى شش خصلت را براى من نخواسته است و من نميخواهمبراى امامان از فرزندان من وشيعيان ايشان بادست و ريش و جامه خود بازى كردن درنمازوفحش گفتن در روز روزه و منت گذاشتن بعد از تصدق و جنب بمسجد ها رفتن و درقبرستان خنديدن و برخانه هاى مردم مشرف شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال رابطه فال رابطه فال پی ام سی فال پی ام سی فال فرشتگان فال فرشتگان