تب شکستن

لغت نامه دهخدا

تب شکستن. [ ت َ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). قطع کردن تب. بریدن تب. پایان دادن بیماری تب:
تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دار
میکنی از صبحدم در کاسه گردون حلیب.میرمحمد افضل ثابت ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

عبارت از دور کردن تب بود قطع کردن تب بریدن تب پایان دادن بیماری تب.

جمله سازی با تب شکستن

از فیلم‌های معروف او می‌توان به بازی در فیلم‌های گرگ وال استریت، به دنبال امی، فروشنده‌ها، قسمت دوم، شکستن، محرمانه مدرسه هنر، آقای وودکاک، آبی بیابان و شکار اشاره کرد.
روزگار آخر ستمگر را ستمکش می کند شیشه میسازد مکافات شکستن، سنگ را
تیر از جنس دارواش آترئوس در دست بالدر فرو می‌رود که باعث شکستن طلسم فریا می‌شود.
شکستن پیوندهایی که منجر به تشکیل یون‌های کربونیم پایدارتر شوند مساعدتر هستند.
از شکستن به نوا می‌رسدم دل ورنه هرگز این شیشه چنین آرزوی سنگ نداشت
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به گربه سیاه، گربه سفید، شکستن و وارد شدن، دشمنان ملت، در ماه ژوئیه، موبیوس و راه‌های نرفته اشاره کرد.
آن وزیر، پیوسته از مراقبت سلطان هراسان بود و آن ستوردار را هراسی نه، زیرا که سینه وزیر خزینه اسرار سلطان است و مهر خزینه شکستن خطرناک بود.
اندیشه از شکست ندارم که همچو موج افزوده می شود ز شکستن سپاه من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال شمع فال شمع فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس