لغت نامه دهخدا
بی ظهیر. [ ظَ ] ( ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان: سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 391 ). رجوع به ظهیر شود.
بی ظهیر. [ ظَ ] ( ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان: سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 391 ). رجوع به ظهیر شود.
بی یار و یاور ٠ بی پشتیبان
💡 به نبی ظهیر و معین توئی و امیر ملک یقین توئی و مجیر روح الامین توئی و به کاینات توئی ولی
💡 از دیگر موقوفات سیف الدوله دو باب عمارت مدرسه سادات و قاجاریه در خیابان ظهیر الاسلام در تهران است.
💡 ده ظهیر، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان رفسنجان در استان کرمان ایران است.
💡 در جهان ز اهل فصاحت چون کتابش سورتی کس نیاورد ارچه بعضی بود بعضی را ظهیر
💡 هم عرب را میری و هم ترک دیلم را ظهیر رحمتی ای پادشه بر این ثناخوان عجم
💡 در چهارم آذر ماه همان سال آستارا را نیز اشغال کند و چهار تن از نظامیان آستارا از جمله سرهنگ علی ظهیر نیا را به شهادت برسانند