ام وافر

لغت نامه دهخدا

ام وافر. [ اُم ْ م ِ ف ِ ] ( ع اِ مرکب ) ام وافرة. ( از المرصع ). رجوع به ام وافرة شود.

فرهنگ فارسی

ام وافره

جمله سازی با ام وافر

در آن روزگار میوه در کابل و محلات نزدیک به آن وافر بود مثل انگور، توت، انجیر، خرما، زردآلو، بادام، پسته، چهار مغز، انار، سیب، ناک، خربوزه، شفتالو، آلو، سنجد وغیره.
بر اين اساس، نخست بايد با براهين تام و آيات بيّن به بطلان آن پرداخت، سپس باكسى كه با داشتن براهين وافر و بيّنات فراوان عمدا كژ راهه مى رود، به گونه اىمقابله شود كه هرگز چنين انحراف عمدى رخ ندهد.(1019)
پاشا که از علاقهٔ وافر فرزند خود و دوستش به خدمت در ارتش خبر دارد، از نفوذ خود برای ورود آن‌ها به خدمت سربازی استفاده و در اندک زمانی هر دوی آن‌ها را وارد صفوف ارتش می‌کند.
ایا پیرایهٔ فاخر زگفتار تو تحسین را و یا سرمایه وافر ز کردار تو احسان را
او بر آن بود كه پس از اقامتى كوتاه در وطن ديگر بار سمت نجفبال گشايد و به آستان مقدس علوى پناهنده شود. ولى بيمارى و مرگ پدر سفرش را بهتاءخير انداخت. در اين سوگ نامه صاحب كفايةالاصول سبب تسلاى خاطرش شد. آخوند خراسانى ضمن تسليت وفات حاج سيد على ازاشتياق وافر خويش براى ديدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارور
ارور
گاییدن
گاییدن
فمبوی
فمبوی
کونی
کونی