بگفتند کای مرد آزاده خوی چه مردی بگو نام بنمای روی
زمین را ببوسید گفتا بدوی که ای نامورشاه آزاده خوی
از ایدر گذشتن مرا نیست روی چو فرمان دهد شاه آزاده خوی
فرع گفت کای شاه آزاده خوی تو نام فرارنگ با کس مگوی
دژم گشت نونک ز گفتار اوی بدو گفت کای شاه آزاده خوی
برآمد مرا این یکی آرزوی به فرّ جهاندار آزاده خوی