جرحت

لغت نامه دهخدا

جرحت.[ ] ( اِخ ) حمداﷲ مستوفی آرد: در مصنفات رشیدی آمده که مملکتی طویل و عریض است و با ملک خطای پیوسته، آن را هفتادتومان شمرده اند. ( نزهة القلوب ج 3 ص 357 ).
جرحة. [ ج َ ح َ ] ( ع اِ ) راه. ( مهذب الاسماء خطی ) در فرهنگهای دیگر کلمه مذکور به این معنی نیامده است. در نسخه دیگر مهذب الاسماء بجیم ثالث به این معنی ضبط شده و بظاهر یکی مصحف دیگری است. و بنظر میرسد که ضبط اخیر صحیح است.
جرحة. [ ج َ ح َ ] ( اِخ ) از دیه های عسقلان است بشام. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

حمدالله مستوفی آرد: در مصنفات رشیدی آمده که مملکتی طویل و عریض است و با ملک خطای پیوسته آنرا هفتاد تومان شمرده اند.

جمله سازی با جرحت

2 جرحت فى خيبر خمسا و عشرين جراحه فجئت الى النبى فلما راى مابى بكى و اخذ مندموع عينيه، فجهلها على الجراحات، فاسترحت من ساعتى.(307)
2 جرحت فى خيبر خمسا و عشرين جراحه فجئت الى النبى فلما راى مابى بكى و اخذ مندموع عينيه، فجهلها على الجراحات، فاسترحت من ساعتى.(318)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محتمل
محتمل
تزویر
تزویر
الم
الم
فال امروز
فال امروز