تحات

لغت نامه دهخدا

تحات. [ ت َ حات ت ] ( ع مص ) پوست بازکنده شدن. || خراشیده شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || فروریختن و پاشیده شدن برگ از شاخه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || تحات دندانها؛ تأکل آنها. ( از اقرب الموارد ). فروریختن و کرم خوردگی دندانها. و رجوع به تحاتُت شود.

فرهنگ فارسی

پوست باز کنده شدن یا خراشیده شدن یا فرو ریختن و پاشیده شدن برگ از شاخه

جمله سازی با تحات

حديث: 2 ابى رحمه اللهقال حدثنى سعد بن عبدالله عن الحسن بن على عن عبيس بن هشام عن سلام الحناط عن ابىعبدالله عليه السلام قال قال من استغفرالله مائه مره حين ينامبات و قد تحات الذنوب كلهاعنه كما يتحات الورق من الشجر و يصبح و ليس عليه ذنب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال راز فال راز فال شمع فال شمع فال میلادی فال میلادی