استعجام

لغت نامه دهخدا

استعجام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بسته شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). ناتوان شدن بسخن گفتن. عاجز شدن در سخن. بسته گردیدن بر کسی سخن و ناتوانی از فصیح گفتن: استعجم علیه الکلام. || خاموش گشتن از پاسخ سائل: استعجم عن جواب السائل. || قادر نشدن بر قرائت جهت غلبه خواب.( منتهی الارب ). || بسته و مبهم شدن کلام.

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - پوشیده شدن. ۲ - ناتوان شدن به سخن گفتن، عاجز شدن در سخن. ۳ - خاموش گشتن از پاسخ سایل ۴ - بسته و مبهم شدم کلام.

فرهنگ عمید

۱. عاجز شدن در سخن، ناتوان شدن در سخن گفتن.
۲. فروماندن در پاسخ دادن به پرسش کسی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پوشیده شدن. ۲ - ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن. ۳ - خاموش گشتن از پاسخ سایل. ۴ - بسته و مبهم شدن کلام.

ویکی واژه

پوشیده شدن.
ناتوان شدن به سخن گفتن، عاجز شدن در سخن.
خاموش گشتن از پاسخ سایل
بسته و مبهم شدم کلام.

جمله سازی با استعجام

محمود پسيخانى گيلانى، در سال 800 ه.ق. اين طريقت را با الهام از نهضت حروفيان به وجود آورد، كه در قرن هاى نهم و دهم هجرى پيروان بسيارى در سراسر ايران، هندوستان و آسياى صغير پيدا نمود. محمد، به زودى دعوى مهدويت نمود و دوره جديدى به نام دوره ى استعجام در اسلام را متذكر شد. اين دوره كه هشت هزار سال به طول خواهد كشيد، توسط اولين ايشان - يعنى محمود - رهبرى خواهد شد.
نقطویه بر این باور بود که ظهور محمود نشانگر آغاز یک دوره ۸۰۰۰ ساله استعجام (عجم یا ایرانی شدن) است که در آن گیلان و مازندران جای مکه و مدینه به عنوان قبله را می‌گیرند. این آموزه ممکن است به تسهیل همزیستی نقطویان و اسماعیلیان که در مقاطع معینی در جریان تکامل پرپیچ و خم خود دیدگاه‌های مشابهی در خصوص تاریخ دارند کمک کرده باشد.