احلاس

لغت نامه دهخدا

احلاس. [ اِ ] ( ع مص )پوشیدن ستور. ( تاج المصادر ). پلاس بر پشت ستور افکندن. حِلس پوشانیدن ستور را. || حِلس پوشیدن شتر. || باران خرد باریدن. پیوسته باریدن. || بسیار گردیدن گیاه و پوشیدن آن زمین را. || افلاس. ( منتهی الارب ). || غبن در بیع. || محکم کردن یمین و تأکید آن: احلسته یمیناً؛ اذا امررتها علیه. ( منتهی الارب ).
احلاس. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِلس و حَلَس.

فرهنگ فارسی

پوشیدن ستور

جمله سازی با احلاس

(( ((صديق ابو محمد، فليكن كلرجل منكم من احلاس بيته، مادام هذا الانسان حيا؛ ))
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لوتی
لوتی
حلما
حلما
هنگام
هنگام
فاب
فاب