اجزم

لغت نامه دهخدا

اجزم. [ اَ زَ ] ( ع ص ) بریده. || بریده دست. || بریده بینی.
اجزم. [ اَ زَ ] ( ع ن تف ) جازم تر.

جمله سازی با اجزم

معین الماضی (به عربی: معين الماضي) (زاده: نامشخص - درگذشته: ۱۹۵۷) سیاستمدار فلسطینی و عضو کمیتهٔ عالی عرب بود که در روستای اجزم از شهرستان حیفا زاده شد. وی تحصیلات ابتدایی را در همان روستا گذراند و در مدرسه رشیدیه حیفا ادامه داد و سپس در سال ۱۹۰۸ به دانشکده پادشاهی در آستانه رشته ادبیات را ادامه داد. در سال ۱۹۱۲ فارغ‌التحصیل شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رساله
رساله
سنگلاخ
سنگلاخ
نجورسن
نجورسن
عضو
عضو