اجترام

لغت نامه دهخدا

اجترام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) اِجرام. ذنب و گناه ورزیدن. جرم کردن. گناه کردن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || بار خرما بریدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). || حزر. تخمین کردن و اندازه کردن بار خرما را بر درخت: اجترم النخل. ( منتهی الارب ). || کسب کردن: اجترم لاهله؛ کسب کرد برای اهل خود. ( منتهی الارب ).

جمله سازی با اجترام

و نحاس گفته: اين سخن (زيادت ) خطاست؛ چون اذ اسم و ظرف زمان است و زايدنمى شود و زجاج گفته: هذا اجترام من ابى عبيده؛ يعنى اين سخن جرمى است ازابو عبيده (3). غرض آن كه، احتمال زيادت كلمه اذ در غالب نوشتارهاىتفسيرى تازى و فارسى مردود شمرده شده است؛ چنان كه اندلسى نيز آن را نفى كردهاست. (4)