مغبوطه

لغت نامه دهخدا

مغبوطه. [ م َ طَ ] ( ع ص ) هرچیز آرزوشده و دولت و ثروت. ( ناظم الاطباء ). || در فرهنگ گشایش نامه به معنی جعد کرده شده نوشته و در کتب لغت یافته نشد مگر به معنی حسدکرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

جمله سازی با مغبوطه

علاوه بر اين، به احترام وى عبادتهاى كليساهاى مريم را در شرق مانند كليساهاى غربدر عدد پنجاه تثبيت نمودند، و نيز از جمله نصوصى كه در اين باره ديده ام گفتار پدر(لويس شيخو) است، چه اين شخص در ضمن مقاله اى كه راجع به كليساهاى شرقىنوشته چنين مى گويد: عبادتى كه در كليساهاى ارمنيه براىبتول طاهره مادر خدا انجام ميشود معروف است. و نيز ميگويد: كليساى قبطيه بهمين امتيازكه براى آن بتوله مغبوطه مادر خدا عبادتهائى انجام مى شود ممتاز مى گردد.