مطع

لغت نامه دهخدا

مطع. [ م َ ] ( ع مص ) رفتن و گم شدن در زمین. || خوردن چیزی را به پیش دهان و دندان پیشین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

رفتن و گم شدن در زمین یا خوردن چیزی را به پیش دهان و دندان پیشین.

جمله سازی با مطع

در شب معراج خداوند متعال به پيامبر فرمود: اى احمد !صورت زاهدان از خستگى شب و روزهروز زرد است و زبانشان از ذكر خدا ناتوان، و قلبشان از كثرت خاموشى، مطعون است.در عبادت بسيار كوشش كنند؛ ولى نه از ترس آتش و نه از شوق بهشت؛ بلكه ملكوتآسمانها و زمين را نظاره گرند، و خدا را اهل عبادت يافته اند. اى احمد !اين، درجه انبيا وصديقان امت تو و غير تو و اقوامى از شهداست. (114)
ب - طعن به واسطه روايتى نقل شده كه راوى آن نيز مطعون است.
زآوازهٔ پیکارش با دشمن مطعون ازیاد رود دردبهٔ وقعهٔ نیرم
مؤ لف: روايت بالا گر چه از ابى الجارود نقل شده كه در نظر علماىرجال مطعون و مخدوش است، و ليكن اهل فن رواياتى را كه وىقبل از انحرافش از حضرت ابى جعفر (عليه السلام )نقل كرده قبول كرده اند، و به آنها عمل مى كنند، علاوه بر اينكه روايات ديگرى نظير آندر تفسير آيه مزبور وارد شده، مانند روايت ابراهيم ليثى از حضرت ابى جعفر (عليهالسلام ) و همچنين امثال آن. در روايات ديگرى هم كه در تفسير آيات قدر وارد شده اينمضمون بسيار به چشم مى خورد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ