لقمه کردن

لغت نامه دهخدا

لقمه کردن. [ ل ُ م َ / م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تلقّم. ( زوزنی ). تزقّم. ( منتهی الارب ):
عالمی را لقمه کرد و درکشید
معده اش نعره زنان هل من مزید.مولوی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بصورت لقمه و نواله در آوردن: عالمی را لقمه کرد و درکشید معده اش نعره زنان: هل من مزید. ( مثنوی لغ. )
تزقم

جمله سازی با لقمه کردن

۲: لقمه کردن با استکان کمر باریک (مثل لقمه کردن پشمک یزدی)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ددی
ددی
دپارتمان
دپارتمان
حوصله
حوصله
پرده برداشتن
پرده برداشتن