قرقل

لغت نامه دهخدا

قرقل. [ ق َ ق َ ] ( ع اِ ) پیراهن زنان. || جامه ای است بی آستین. ج، قَراقِل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قرقل. [ ق َ ق َل ل ] ( ع اِ ) رجوع به ماده فوق شود.
قرقل. [ ق ُ ق ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چری بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 43 هزارگزی شمال باختری قوچان. کوهستانی و سردسیر است. سکنه آن 56 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، تریاک و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

جمله سازی با قرقل

پيامبر صلى الله عليه و آله، دحيه كلبى را كه پيش از اين به منطقه شام و اطراف آن،رفت و آمدهايى مى كرد و نسبت به آن آشنايى  كامل داشت، مامور رساندن نامه به دست قرقل نمود. دحيه كلبى در شهر ((حمص )) (ازشهرهاى شام ) به هرقل رسيد و نامه پيامبر صلى الله عليه و آله را به وى تسليم كرد.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال عشقی فال عشقی فال حافظ فال حافظ