فرهنگ یاب. [ ف َ هََ ] ( نف مرکب ) فرهنگ دان. که به جستجو و پژوهش، فرهنگ یابد. که فرهنگ و دانش را جسته و یافته باشد. دانا. زیرک: کز این در خرسطوس فرهنگ یاب همی دید خواهد یکی نغز خواب.فردوسی.دل خیره در رأی فرهنگ یاب نبیند چو شب پره در آفتاب.اسدی.رجوع به فرهنگ شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ دان. که به جستجو و پژوهش فرهنگ یابد.
جمله سازی با فرهنگ یاب
حاصل فرهنگ جز مهر و محبت هیچ نیست تا از این فرهنگ یابی فر و هنگ آماده شو
معلم به تعلیم شد در شتاب که تا هر دو گشتند فرهنگ یاب