عنان گسسته

لغت نامه دهخدا

عنان گسسته. [ ع ِ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بر سر خود گذاشته. عنان پاره شده. اسب که اختیار ازدست سوار با گسستن عنانش بیرون برده باشد. || شتاب رو. نهایت مضطرب و سراسیمه. ( از آنندراج ). آسیمه سر. بی اختیار. اختیار از دست داده:
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهی است
زآن رو عنان گسسته دواند سوار عمر.حافظ.ربوده است ز من اختیار جذبه بحر
عنان گسسته تر از رشته های بارانم.صائب ( از آنندراج ).خرمن عنان گسسته درآید بخانه اش
مردانه گر به دانه زند مور پشت دست.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بر سر خود گذشته عنان پاره شده اسب که اختیار از دست سوار با گسستن عنانش بیرون برده باشد

جمله سازی با عنان گسسته

ربوده است ز من اختیار، جذبهٔ بحر عنان گسسته‌تر از رشته‌های بارانم
از ره مرو به زینت دنیا کز این بساط گوهر عنان گسسته تراز ژاله می رود
خرمن عنان گسسته در آید به خانه اش مردانه گر به دانه زند مور پشت دست
آنگه که عنان گسسته شد توسن نفس چون؟ باز کشد عنان او صبر و شکیب
ز فکر پوچ درین شوره زار بی حاصل عنان گسسته تر از موجه سیراب شدم
رسید سیل علایق عنان گسسته و، هست متاع دل نکشیدن به یک کنار غلط!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
اگزجره یعنی چه؟
اگزجره یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز