عرفجه

لغت نامه دهخدا

( عرفجة ) عرفجة. [ ع َ ف َ ج َ ] ( اِخ ) ابن شریح. صحابی است. ( از منتهی الارب ).
عرفجة. [ ع َ ف َ ج َ ] ( ع اِ ) یکی عرفج. ( منتهی الارب ).واحد عرفج. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عرفج شود.
- لَی العرفجة؛ نوعی از آرمیدن با زنان است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ابن شریح صحابی است

جمله سازی با عرفجه

💡 معاويه در دوران خلافت على (عليه السلام ) در شام حكومت مى كرد و خود را براى جنگصفين آماده مى كرد. در سال 36 قمرى قبل از جنگ نامه هاى متعددى بين على (عليه السلام )و معاويه رد و بدل شد. روزى يكى از آزاد مردان بنام اسود بن عرفجه در مجلس معاويهفرياد زد: اى معاويه اى چيت كه هر روز نقشه ريزى مى كنى ؟ گاهى نامه مى نويسىگاهى مردم را با نامه هايت مى فريبى، گاهشرحبيل (يكى از سران ) را براى تحريك مردم ماءمور مى كنى. بدانكه اين كارها سودىبه حال تو ندارد آنگاه شعرى خواند.

💡 570 - توانمردى شيرزرد معاويه در دوران خلافت على (عليه السلام ) در شام حكومت مى كرد و خود را براى جنگصفين آماده مى كرد. در سال 36 قمرى قبل از جنگ نامه هاى متعددى بين على (عليه السلام )و معاويه رد و بدل شد. روزى يكى از آزاد مردان بنام اسود بن عرفجه در مجلس معاويهفرياد زد: اى معاويه اى چيت كه هر روز نقشه ريزى مى كنى ؟ گاهى نامه مى نويسىگاهى مردم را با نامه هايت مى فريبى، گاهشرحبيل (يكى از سران ) را براى تحريك مردم ماءمور مى كنى. بدانكه اين كارها سودىبه حال تو ندارد آنگاه شعرى خواند.