شیر کردن

لغت نامه دهخدا

شیر کردن. [ ک َ دَ ]( مص مرکب ) در تداول عامه به معنی تشجیع کردن و برانگیختن است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شیر شدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تشجیع کردن برانگیختن: می خواهی مرا شیر کنی که از روی چوب ( جوی ) بپرم ?

جمله سازی با شیر کردن

طعمه بیرون از دهان شیر کردن مشکل است خون خود را کس ازان فتراک نتواند گرفت
عیب من از ساده لوحی های من بی پرده شد موی پنهان در میان شیر کردن مشکل است
به شیری توان شیر کردن شکار به گرد سواران رسد هم سوار
خواب زاهد تلخ گردیده است از یاد بهشت کودکان را ترک جوی شیر کردن مشکل است
چو دارا خبر یافت کان اژدها نخواهد پی شیر کردن رها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گرایش
گرایش
آویزون
آویزون
باایمان
باایمان
گوز
گوز