شبستانی

لغت نامه دهخدا

شبستانی. [ ش َ ب ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به شبستان:
دل از تعلیم غم پیچد معاذاﷲ که بگذارم
که غم پیر دبستانست و دل طفل شبستانی.خاقانی.و رجوع به شبستان شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به شبستان

جمله سازی با شبستانی

💡 سیه شد بی وجودش محفل گیتی که بود الحق وجودش شمع عالمتابی و عالم شبستانی

💡 خیال نیست. سیر شبستانی دگر دارد چو شمع کشته سر دزدیده‌ام درکنج زانویی

💡 چو قد و زلف تو دیدم کنون روی ترا گویم که خورشیدست بر سر وی و ماهی در شبستانی

💡 در شبستانی که گردد کلک صائب شعله ریز شمع در زیر پر پروانه پنهان می شود

💡 در شبستانی که گردد کلک صائب شعله‌ریز چاک سازد جامه فانوس را بر تن چراغ

💡 در شبستانی که من پروانه او گشته ام دولت بیدار، صائب چشم خواب آلوده ای است

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
یوخ یعنی چه؟
یوخ یعنی چه؟
متمایز یعنی چه؟
متمایز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز