سیفه

لغت نامه دهخدا

سیفه.[ ف َ / ف ِ ] ( اِ ) افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. ( آنندراج ):
چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت
شیرازه به تار اشک حیرانی یافت.ملاطغرا( از آنندراج ).بتی که کرد مجزا دلم گل رویش
کتاب ماه کند سیفه تیغ ابرویش.محسن تأثیر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند.

جمله سازی با سیفه

چشمه‌های (کانی) معروف روستا عبارتند از:چشمه خوجه بیک، چشمه ارگ جم، گاو (گان)، برّه (برخان)، شرف، نورمحمد، کربلایی حسین، سیفه، حلقه کمر، بریوانلو، چیچگلی، قَرَقوزی وقرچقه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب استخاره کن استخاره کن فال راز فال راز فال شمع فال شمع