سر و سامان سخن کردن این جمعم نیست پهلوی من بنشانید پریشانی چند
می خوردن ما عذر سخن کردن ما خواست بر مست نگیرند سخن مردم هشیار
سخن کردن نمی آید ز هر کس تو می دانی سلیم این شیوه را خوب
گر سخن خواهی کنی، عیب سخن کردن بگو گر نخواهی تن زد، از حرف خموشی تن مزن
خوشا گوش سخن کردن ز جایی به امید حدیث آشنایی
گرچه بود اینجایگه جولان راز مصلحت نبود سخن کردن دراز