کنون نیاز ریایی ما بر آتش نه که سوی روضه نیاریم کاه دودانگیز
بیار ای بت ساقی می مغانه که من ز سر به در کنم این خرقة ریایی را
حاصل زهد ریایی جز کف افسوس نیست دانه چون پنهان شود در خاک حاصل میدهد
سوگند ترک لعل تو از بیم طعن غیر چون توبة ریایی مستان شکسته به
خود را ز قید زهد و ریایی برون بریم باشد کزان کدورت دل را صفا کنیم
صوفی ز ما بیاموز آیین عشقبازی کز زاهد ریایی این کار کمتر آید