روح حساس

لغت نامه دهخدا

روح حساس. [ ح ِ ح َس ْ سا ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) بقول غزالی از مراتب ارواح نورانیه بشریه است و آن روحی است که محسوسات را بوسیله حواس پنجگانه تلقی میکند و گویی این اصل و اول روح حیوانی است زیرا حیوانیت حیوان بدان است و بچه شیرخواره نیز آن را دارد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل روح ).

فرهنگ فارسی

بقول غزالی از مراتب ارواح نورانیه بشریه است و آن روحی است که محسوسات را بوسیله حواس پنجگانه تلقی میکند و گویی این اصل و اول روح حیوانی است زیرا حیوانیت حیوان بدان است و بچه شیر خواره نیز آنرا دارد.

جمله سازی با روح حساس

اين ماجرا فرصتى بود براى طلبه اى جوان، با استعداد و داراى روحى سلحشور به نامروح الله خمينى تا با حضور در متن جريان از نزديك بامسائل مبارزه و چگونگى ستيز روحانيت و رضاخان آشنا بود. از سوى ديگر چند ماه پيش ازاين، در نوروز سال 1306 هجرى شمسى ماجراى درگيرى روياروى آية الله بافقى بارضاخان در قم و محاصره اين شهر بوسيله نيروهاى نظامى و مضروب شدن اين عالممجاهد بوسيله شاه و تبعيد او به شهر رى به وقوع پيوست. اين حادثه و ماجراهاىمشابه و جرياناتى كه در مجلس قانونگذارى اين ايام مى گذشت بويژه مبارزات،روحانى نامدار و مجاهد آية الله سيد حسن مدرس تاءثير خود را بر روح حساس و پر شورامام بر جاى مى نهاد.
بى شك اندوهى گران و غمى جانكاه بر قلب زين الدين نوجوان نشست و روح حساس وى رابه سختى آزرد اما عزم راسخ و اراده پولادين او را در راهتحصيل هرگز سست نكرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آتو
آتو
رساله
رساله
متمایز
متمایز
چیره
چیره