دواتی

لغت نامه دهخدا

دواتی. [ دَ ] ( ص نسبی ) دوات دار. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). دویدار. صاحب الدوات. دوات دار. دویت دار. ( یادداشت مؤلف ): سوری... گوید: ای دواتی خریطه ای کاغذ حاضر کن دواتی فرمان را به انقیاد و امتثال مقابل گردانید سوری آن قباله بیست هزار درم پاره کرد. ( تاریخ بیهق ). رجوع به دوات دار شود.
دواتی. [ دَ ] ( اِخ ) رجوع به منصوربن قراتکین شود.

فرهنگ فارسی

دوات دار.

جمله سازی با دواتی

سخنوران جهان را که شعر جمع شده ست قراتگین دواتی ست اول دیوان
سپهبد سپه شاه شرق ابو منصور فراتگین دواتی امیر غرجستان
از علامت‌های تشریف شریف آصفی همرهش زرین دواتی سربه سر گوهرنشان
از پی تحریر حکم طالعش تیر دبیر پیش بنهاده دواتی باز کرده دفتری
در سیهی دیده گو قلم زن گر زآنکه نیابد او دواتی
اینجا قلم عقل ز خاموشان است تو رنگ سیاهی ز دواتی بس کن