دهانت

لغت نامه دهخدا

دهانت. [ دَ ن َ ] ( ع اِمص ) چربی. ( یادداشت مؤلف ).
دهانة. [ دَ ن َ / ن ِ ] ( ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

چربی.

جمله سازی با دهانت

از دهانت کار گشته بر من دلتنگ، تنگ با لب لعل تو دارد این دل افگار، کار
در مسئله جزء دهانت سخنی گفت کاورد یقین هر که در این مسئله شک داشت
در آرزوی دهانت دلم چنان تنگ است که جای فکر در او نیست یا مجال خیال
چه گویم وصف رخسار و دهانت کان گل و غنچه ز بستان وجود افتاده و باغ عدم با هم
بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است خنده از تنگ دهانت غوطه در شکر زده است
از دهانت بوسه ئی جستم زکوة حسن را گفت خاموش ای گدا بر هیچ کی باشد زکوة
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب