دل دزدیدن

لغت نامه دهخدا

دل دزدیدن. [ دِ دُ دَ ] ( مص مرکب ) پنهان کردن ضمیر خود را از کسی. نهان داشتن باطن و عدم ابراز آنچه در دل کسی است. اعراض. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ):
دل مدزد از دلربای روح بخش
که سوارت می کند بر پشت رخش.مولوی.

فرهنگ فارسی

پنهان کردن ضمیر خود را از کسی.

جمله سازی با دل دزدیدن

حفظ آب‌رو نفس در جیب دل دزدیدن است قطره را گوهر همان مشق تامّل می‌کند
سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن روح را گرم کند خنده به دل دزدیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خوبی که از حد بگذرد
خوبی که از حد بگذرد
مستقیم
مستقیم
فوت جاب
فوت جاب
سطح
سطح