درگنج

لغت نامه دهخدا

درگنج. [ دَ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 85 هزارگزی خاور مشیز و سر راه مالرورابر به چهارطاق، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

جمله سازی با درگنج

آن میر حق‌یرست‌که درگنج معرفت یک تن نیامدست چو اوکامل‌النصاب
چوپردخته شد زین دگر ساز کرد درگنج گرد آمده باز کرد
نومیدی تمام امید تمام ما بیچارگی کلید درگنج چاره است
درگنج دینار بگشاد و گفت که گوهر چرا باید اندر نهفت
درگنج بگشاد نوشین روان زچیزی که بد درخور خسروان
به هرکس زبان سخن سنج داد مراو را کلید درگنج داد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تعداد یعنی چه؟
تعداد یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز