درگنج
جمله سازی با درگنج
آن میر حقیرستکه درگنج معرفت یک تن نیامدست چو اوکاملالنصاب
چوپردخته شد زین دگر ساز کرد درگنج گرد آمده باز کرد
نومیدی تمام امید تمام ما بیچارگی کلید درگنج چاره است
درگنج دینار بگشاد و گفت که گوهر چرا باید اندر نهفت
درگنج بگشاد نوشین روان زچیزی که بد درخور خسروان
به هرکس زبان سخن سنج داد مراو را کلید درگنج داد