درستان

لغت نامه دهخدا

درستان. [ دَ رَ ] ( اِ ) درستاران. شاگردانه باشد و آن درمی چند است که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. ( برهان ) ( آنندراج ). نوداران. ( اوبهی ). این صورت کلمه در برهان و دیگر فرهنگها گویا غلط و صحیح آن دستاران باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به دستاران شود.

فرهنگ فارسی

درستاران شاگردانه باشد و آن درمی چند است که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند نوداران

جمله سازی با درستان

خستگان را دل به پرسش‌های پنهان برده‌ای با درستان گر نوازش‌های پیدا کرده‌ای
یک دمی سنگ زند بشکندم یک دمی شاه درستان کندم
از کنار دجله آتشخانه چندان دور نیست کشتی ما بر شکستن زد درستان یاریی
همواره با درستان، پیمان شکستی اما با خیل نادرستان، پیمانه نوش کردی
ای خوش آن مایه درستان که ز بی آزاری هیچ دل غیر دل خسته خود نشکستند
بیش از این عهد درستان مشکن ای شوخ و بترس چون ز عهد نادرست افتاد بر آدم شکست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روزگار یعنی چه؟
روزگار یعنی چه؟
سرانجام یعنی چه؟
سرانجام یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز