خوش و خرم

لغت نامه دهخدا

خوش و خرم. [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ خ ُرْ رَ ] ( ترکیب عطفی، ص مرکب ) خوش. شاد. راضی. خوشحال.

فرهنگ فارسی

خوش شاد

جمله سازی با خوش و خرم

ز شادی‌ها چو بیزارم سر غم از کجا دارم به غیر یار دلدارم خوش و خرم نمی‌دارم
همه ساله خوش و خرم بود آن‌ کس‌ که شبی پیش تو بادهٔ نعمت خورد از جام امل
سپاهی و رعیت را چو خاقان سوی ملک خود خرامید و خرم بنشست دلها شد خوش و خرم
امسال ز ماه تو چندان خوش و خرم شد کز کبر نمی‌گوید بر پار سلام علیک
کجا شد آنکه مرا خان بدو بدی خوش و خرم که تا شد او دل و چشمم تباه شد ز تف و نم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت