خوش و خرم
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خوش و خرم
ز شادیها چو بیزارم سر غم از کجا دارم به غیر یار دلدارم خوش و خرم نمیدارم
همه ساله خوش و خرم بود آن کس که شبی پیش تو بادهٔ نعمت خورد از جام امل
سپاهی و رعیت را چو خاقان سوی ملک خود خرامید و خرم بنشست دلها شد خوش و خرم
امسال ز ماه تو چندان خوش و خرم شد کز کبر نمیگوید بر پار سلام علیک
کجا شد آنکه مرا خان بدو بدی خوش و خرم که تا شد او دل و چشمم تباه شد ز تف و نم